ساراومحسن به هم علاقه داشتندامامشکل بزرگی درازدواج داشتند.محسن صرع صعب العلاج داشت وپدرومادرمحسن مخالف ازدواج محسن باهردختری بودند.ازطرفی اگرساراوپدرومادرساراباازدواح موافقت میکرذندبازمحسن وسارابه بن بست میخوردند.محسن آخرین تصمیم راگرفت برای ازدواج باسارابه پدرومادرالتماس کرداماگفتندآنهاپول پرست هستندوفایده ای ندارد.پدرسارابه پدرمحسن گفته بودحاضرهست دخترش بامحسن ازدواج کنداماپدرمحسن میگفت محسن دارومیخورد.
محسن تنهاراهش جدایی دردآورازسارابود.اگرساراوقتش به پای ازدواج بامحسن هدرمیرفت امکان نداشت هیچوقت مادرشودوطعم مادرشدن رابچشد.