همیشه سرکلاس یامهمانی یاتفریح واردویاازدواج برای من سوال بودچرابایداراجیف بشنوم وقتی تورشته پزشکی درس ریاضیات میامدیافیزیک وتاریخ برای من سوال میشدچقدربایدبه درس هایی که اصلادوست ندارم وربطی به جراح قلب شدن من نداردگوش کنم.چراتوتفریحات به من خوش نمیگذشت حتی نامزدی وازدواج قبل ازسربازی اصلامفهوم واسم نداشت.صیغه موقت نفرت آوربود.

نیک میدانستم درکل عمردارم بیراهه میروم.به خودم گفتم بسه دیگه چقدرلج ولج بازی بازمانه میکنی روی پله درمانگاه نشسته بودم وتوصف واکسن کرونابودم که باحمیدآشناشدم.