میخواست جراح پلاستیک بشود.امابرعکس به جای اینکه جراح پلاستیک شودمداوم صورتش درگیرجراحی پلاستیک بود.لنزهم میگذاشت ورنگ موراهم عوض میکردیک روزقرمزویک روزقهوه ای وروزی دیگربلوند.فائزه پشتش باسرقت ازبانک گرم میشد.هیچوقت شناسایی نمیشددرهرانگشت جای تیغ روی شیارهای انگشت داشت تاانگشت نگاری هم غلط ازآب درآید.

درکلاس بازیگری هم شرکت کرده بودوراحت میتوانست دروغ بگویدحتی همسرش ازهویت اصلی اوبی اطلاع بود.همسراوبناوفردی پخمه بوددرکل خانم هابرای اوفقط جنبه لذت جنسی داشتندونه هیچ چیزدیگربه بقیه اطلاعات کاری نداشت.

فائزه درهتل فردوسی مشهدباحمیددرطبقه چهارم قرارداشت.درحالیکه خانه همسرش درتهران بودوگفته بودسرکارمیرودوامکان دارددیربیاید.

حمیدکمدین بودودرمجالس جک میگفت واقوام مختلف رابااجازه مسخره میکردوپول میگرفت ازنگاه فائزه اویک خنگ به تمام معنابود.فائزه فقط پول پرست وشهوتران بود.تااینکه روزی به خانه که برگشت شوهرش راغرق درخون دیدبایک شرت زنانه دردهان.اینطورکه معلوم بودشوهرش بایک زن متاهل رابطه داشت وهمسرآن زن شوهرفائزه راپس ازتعقیب زن خودبه قتل رسانده بود.امااین اتفاق اورابه پای اداره پلیس میکشاند.به هرحال پلیس بایدقاتل رادستگیرکندودادگاه محاکمه کند.فائزه باخودگفت تهش رهبرقاتل راعفومیکندارزش دوندگی نداردبااین وصف بایدبه کلانتری محله بروم.