مامون همچنان ذهنش پرازسوال بودازمشاورش پرسیدتوتاریخ خوانده ای واوصاف کربلارامیدانی کمی برای من بگو.

مشاورگفت برای من هم قابل فهم نیست که نوه پیامبرچه مقامی دردنیاوآخرت دارنددراین حدمیدانم که درکربلاحتی جن هاقصدکمک به اوداشتندواوبه آنهااجازه ندادکه درجنگ یاوراوشوند.مامون گفت شایعه شاخ ودم نداردجن هاخوب وبددارندوفهمی ازامارت اسلامی ندارند.مشاورش گفت خب شماجن هارااحضارکنیدوازآنهایاری بطلبیدتامشکلتان باکل تاریخ وهرطرف که مینگریدحل شود.مامون گفت من رامسخره کرده ای؟مشاورگفت میتوانیداورابه قتل برسانیداگرکاردیگری بلدنیستید.مامون گفت چه کارکنم عده ای افراطی تخریب قبورسنی هاوشیعه هارامیکنندوبروم جسدهمه راپیداکنم بگذارم توقبراینجوری همه ازمن دل خوشی خواهندپیداکرد؟مشاورگفت وقت تلف کردن هست ازنگاه شما؟مامون گفت بله.مشاورگفت پس تاابدنمیتوانیدبرروی این حکومت استوارباشید.مامون گفت شخص درجه یک مملکت شده ام تاامورات رابه دست خودم انجام بدهم ولی اینجورکه معلوم هست هم پیامبروخاندانش وهم مردم من راآقای ادب وتدبیرنمیدانند.

خب دیگرچه چیزازکربلامیدانید؟مشاورگفت مستندومنطقی آن راازامام رضابپرسید.

این خاندان ازنسل پیامبرهستندودرگیرشدن باایشان راتوصیه نمیکنم.

مامون گفت همه پیامبران گفته اندمافرشته نیستیم وانسان معمولی هستیم.کشتن فردی که حکومت من رابه لرزه درمیآوردجایزهست ضمناوقتی اورابه قتل رساندم بایدپس ازمرگ من برهمه مشخص شودکه بااوستیزندارم ودرکنارش دفن گردم.

مشاورگفت مگرممکن هست اذهان عمومی بپذیرند؟مامون گفت مهم نیست اذهان عمومی چه میاندیشندتاریخ قضاوت میکندوآیندگان.

بنابه روایت تاریخ مامون امام رضارابه قتل رساندوسپس خودش دارفانی راوداع گفت اماوقتی قرارشدمامون درکنارامام رضادفن شودزمین مامون رانپذیرفت ازهمین جهت قبرمامون درروی زمین نزدیک امام رضاایجادشد.پایان