ساده ومرتب انگشتان خودراروی پیانورهامینمودوشروع به نواختن میکرد.فائزه هنرپیشه ونوازنده بودازهرانگشتش هنرمیبارید.درخانه ویلایی ساعت21شب حس عاشقانه داشت.مجردنبوداومتاهل بودودارای فرزندولی باعث نمیشددل ازپیانوبکندازساختمان سازی بیشتردوستش داشت.

دوستش گلشیفته هم مثل اوبودوخصلت اوراداشت هردواهل نمازوذکربودندوسیده بودندودرتعزیه امام حسین شرکت مینمودند.

درمحله ای فقیرنشین دربرزیل زندگی میکردند.بزرگ فکرمیکردندوبزرگ تصمیم میگرفتندکه درکجابساط ساززدن رابرپاکنند.این اتفاق ساده نبود.مهدی شیپوردوست داشت وحامدفلوت.

ساراهمیشه به آهنگ پیانوفائزه وگلشیفته حسادت میکرد.چون مهدی وحامدوفائزه وگلشیفته یک گروه موسیقی خوب بودندولی سازساراطبل عزای حسین بود.

باران وقتی میباریدمحسن گیتارپروانه راطلب میکرد.پروانه درهوای غمناک بارانی خوب گیتارمیزد.